نگاهی به جایگاه زن و خانواده در شاهنامه فردوسی تقاضای ۲۳۰۰ زوج برای دریافت تسهیلات تشویقی ۵۰۰ میلیون‌تومانی دهه‌شصتی‌ها درمان رایگان کودکان؛ سرمایه‌گذاری نو برای «سلامت» زنان بالای ۴۰ سال حتماً این آزمایش را انجام دهند زندگی‌های توخالی پرداخت وام ۱۰ تا ۱۰۰ میلیون‌تومانی مخصوص بانوان با کارمزد ۴ درصد + جزئیات کاهش آمار ازدواج، پیری جمعیت و افزایش زایمان‌ها کتاب «به دنبال ماه» منتشر شد | روایتی داستانی از زندگی امام موسی کاظم (ع) ویدئو | طعم مادرانگی برای هشت فرزند معلول در «خانه کوچک کیانوش» نخستین رالی گردشگری بانوان کشور‌های آسیایی برگزار می‌شود گردهمایی بانوان هنرمند هرات و تایباد برای حمایت از کودکان و زنان غزه جزئیات پوشش بیمه‌ای رایگان برای زنان روستایی و عشایر اعلام شد ریشه‌یابی فساد جنسی افسارگسیخته در غرب روایتی از حضور بانوان خادم کنار نوزادان تازه‌متولدشده | اشک‌های شوق مادرانه روی پرچم متبرک حرم مطهر رضوی + عکس و فیلم هشدار پزشکان درباره شیوع یک ویروس سرطان‌زا در بین زوجین سلطه یهود بر صنعت مد «اینفلوئنسر‌های نوجوان» چگونه بر کودکان تاثیر روانی می‌گذارند؟ ارتباط بین شنا در استخر با ابتلا به بیماری‌های مقاربتی زنانی که هورمون‌درمانی می‌شوند، بیشتر در معرض ابتلا به سرطان تخمدان قرار می‌گیرند زن ایده‌آل بلاگرها؛ زنی که بیشتر مصرف می‌کند! پاسخ به پرسش‌های حقوقی بانوان
سرخط خبرها
روایت مادری از شهادت پسرش که به عشق حضرت زینب(س) جانفشانی کرد

روایت مادری از شهادت پسرش که به عشق حضرت زینب(س) جانفشانی کرد

  • کد خبر: ۱۹۵۲۰۸
  • ۲۷ آبان ۱۴۰۲ - ۱۷:۰۴
مادر شهید حسین جمالی می‌گوید پسرش به این علت به سوریه رفت و شهید شد که واقعه کربلا تکرار نشود.

به گزارش شهرآرانیوز، شهید حسین جمالی، بعد از اخذ مدرک دیپلم با توجه به علاقه‌ای که به خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت، وارد این نهاد شد و در محرم سال ۹۴ به جمع شهدای مدافع حرم پیوست.

مادر این شهید درباره پسرش می‌گوید: مهرماه ۱۳۶۵ خداوند نوزادی به من عطا کرد. هرکس نامی برای نوزادم پیشنهاد می‌کرد تا اینکه برادر شهیدم را در خواب دیدم. قالیچه‌ای را نشانم داد که نام حسین روی آن نوشته شده بود و به من گفت این نام را برای نوزادت انتخاب کن.

روایت مادری از شهادت پسرش که به عشق حضرت زینب(س) جانفشانی کرد

روزی که پیکر شهید همدانی را آوردند از حسین پرسیدم: چرا به سوریه می‌روند؟ جواب داد: از یک رزمنده فاطمیون همین سؤال را می‌پرسند. در جواب می‌گوید: می‌روم تا واقعه کربلا دوباره تکرار نشود. مادر، برای ما زشت نیست که در خانه بنشینیم و کاری برای بی‌بی زینب انجام ندهیم؟ اجازه می‌دهی من هم سوریه بروم؟ گفتم: برو.

ما به رسم هرسال، روز تاسوعا نذری می‌پزیم و بانی آن حسین بود. آن روز همه وسایل نذری را خرید. بعد لباس‌هایش را جمع کرد و درون ساک گذاشت. از زیر قرآن ردش کردم. شاید آن نگاه آخر را هرگز نتوانم تفسیر کنم. سوم محرم زنگ زد. پرسیدم: کی می‌آیی؟ جواب داد: روز تاسوعا خانه هستم.

روز تاسوعا شد و ما طبق روال هرسال، در آشپزخانه حسینیه در حال پخت نذری بودیم. هرکه می‌آمد می‌پرسید: حسین کجاست؟ در جواب می‌گفتم: زنگ زدم گوشی‌اش خاموش است.

حتما در راه است. بعد از مراسم دیدم حسن، برادرش، آشفته است و گریه می‌کند. گفتم: مادر، اتفاقی افتاده است؟ چرا آشفته‌ای؟ جواب داد: دوستی داشتم که شهید شده است.

زمانی که خبر شهادتش را شنیدم، مات و مبهوت بودم. ناخودآگاه آیه سوره بقره در ذهنم تکرار شد: الذین إذا أصابتهم مصیبة قالوا إنا لله و إنا إلیه راجعون. تکرار این آیه تسکین دلم بود و آرام می‌شدم.

باید به خاطر بچه‌ها خودم را نگه می‌داشتم و صبر می‌کردم. خودش شهادت را دوست داشت. در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود: به جای اینکه برای من گریه کنید، برای امام حسین (ع) گریه کنید.

یکی از هم‌رزمانش از شب عملیات می‌گوید: شب عملیات قرآن در دست گرفته بودم و بچه‌ها از زیر آن می‌گذشتند. حسین با موتور چهارچرخ در حال گذشتن از زیر قرآن بود که گفت: دعا کن فردا اولین شهید روز تاسوعا باشم!

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.